ذبیح الله محمدی بردبری

«برگرفته از وجدان فراموش شده»

وجدان فراموش شده‌ بر ناخودآگاهی ما شبیخون زده و ما را به بی خویشکاری و تن لشی تمام فرا خوانده تا به پابوس اهریمن شتابان شویم و چارتاق خانه‌اش را که به دورویی و نیرنگ آلوده است و تارهای عنکبوت از زبانه تیرک‌های چوبی نمایان است

«برگرفته از وجدان فراموش شده»

وجدان فراموش شده‌ بر ناخودآگاهی ما شبیخون زده و ما را به بی خویشکاری و تن لشی تمام فرا خوانده تا به پابوس اهریمن شتابان شویم و چارتاق خانه‌اش را که به دورویی و نیرنگ آلوده است و تارهای عنکبوت از زبانه تیرک‌های چوبی نمایان است
خرد و روشنایی اندیشه‌های فرا زمانی را به بند بکشاند و ما را به نفرین و دم بستن و ترس و افسونهای آیینی سوق دهد.
وجدان ما در پرهون یا دایره خنده‌های سرکش و مست اهریمن به سرخوردگی و سرگردانی کشانیده شده است و مرد نابکار داستان ما که برای پلیدی‌هایش مرزی نمی‌شناسد؛ همچنان وجود تنیده و نارس خود را که سرشار از تباهی و قحطی زدگی و دلمردگی است در تیررس خشم هیولای وحشت و دودلی یا  اضطراب و ترس افتاده و برای رهایی خود ناچار است سکوت طبیعت را در میان کوه و دشت ببیند و در آیینه تمام نمای بودن نابکارش که سرزمینها در آتش دیوانگی‌هایش سوزانده است را نگاهی تازه اندازد و در پیشگاه وجدان خود و در مسیر نگاه تازه‌اش که بار جهان را بر دوشش حس می‌نماید ناچار است تا به ندای درون و وجدان همیشه بیدارش جَستی دوباره آغاز نماید و از شرمگینی نگاه وامانده از نیرنگهای واپس‌مانده‌اش به خود تکان جانانه‌ای دهد و در میان طبیعت زیبا که نهان‌گاه پیدایی خود در میان جهان هستی است شناخت انسانی آغاز نماید و خوش نشینی و بی چشم و رویی به مال و جان انسانها به کناری نهد و مسیر خود و پرداختن به درون بی انتهای خود را آغاز نماید.

#حسین_جشن
#رقص_لحظه‌های_باد

  • @Raghse_Lahzehaye_Bad