مهدی فاتحی نیا

ما و انتخاب های سخت

هر انسانی در طول زندگی اش دست به انتخاب هایی می زند. اما گاهی اوقات بر سر دوراهی قرار می گیرد که یا باید بایستد یا بر خلاف میل باطنی اش یکی را انتخاب کند و از قید دیگری بگذرد.

به نام خدا

هر فردی که به این دنیا می آید تنها یک بار زندگی می کند، تنها یک بار جوانی می کند. برای همین است که موقع تصمیم گرفتن برای زندگی و آینده اش مجبور است به عوامل بیرونی زیادی توجه کند. در یک جامعه سالم بستر مناسبی برای فعالیتهای شغلی و اجتماعی در چارچوب قانونی آن جامعه به شکلی عادلانه  وجود دارد. در این گونه جوامع هر فرد متناسب با استعداد، توانایی و علاقه خودش دست به انتخاب می زند.  به عبارت دیگر عوامل بیرونی کمترین تاثیر را برای انتخاب اجباری یک فرد دارند. این موضوع باعث می شود که هر کس با رضایت خاطر و عشق و علاقه به فعالیت خود ادامه دهد. خود به خود بازدهی کارها بالا می رود، اشتباهات فاحش و تکراری کمتر می شود و افسردگی و پرخاشگری کمتر می شود. رونق اقتصادی و کم بودن معضلات اجتماعی کمترین نتیجه این شرایط است. در مقابل، وقتی که شرایط شغلی و فعالیتهای اجتماعی برای همگان به طور یکسان فراهم نباشد بیشتر انسانها مجبورند پا در مسیری بگذارند که برخلاف میل باطنی آنهاست. متاسفانه در جامعه امروز ما اوضاع به گونه ای است که بیشتر جوانها مجبور میشوند قدم در مسیری بگذارند که هیچ سنخیتی با توانایی و علاقه آنها ندارد. این امر سبب بروز مشکلات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی زیادی می شود که به چند نمونه آن اشاره می کنیم.

اولین موردی که یک جوان دست به انتخاب می زند، رشته تحصیلی است. در این موقعیت خودش دوست دارد رشته ای که علاقه دارد انتخاب کند ولی اطرافیان و از جمله والدین اصرار دارند که وارد رشته ای شود که آینده شغلی بهتری دارد. در مرحله بعد که کنکور است باید به صورت تخصصی تر انتخاب کند که در این مرحله هم با همان توجیهات دست به انتخابی می زند که متناسب با روحیات و توانایی هایش نیست. نتیجه این امر یا ترک تحصیل است یا مشغول شدن به کاری که متناسب با رشته تحصیلی نیست و یا این که یک عمر هر روز خود را مجبور به کاری کند که اسم آن را شغل گذاشته و هدف اصلی اش هم کسب درآمد است و انجام کار اولویت بعدی است.  حالت سوم از دو حالت اول زیانبارتر است، چرا که احتمال اشتباه و انجام کار کم کیفیت و تحمیل هزینه های سنگین به دیگران بیشتر است.

یکی از مواردی که انسان مجبور به انتخاب است، انتخاب شغل مناسب است. متاسفانه فاصله درآمدی فاحش بین مشاغل مختلف از یک طرف و دلالی بودن ساختار اقتصادی کشور از یک طرف دیگر باعث شده است که اکثر افراد به سمت مشاغلی متمایل شوند که کمترین زحمت و بیشترین درآمد را دارد. این موضوع باعث می شود که سالهای سال به دلیل پیدا نکردن یک شغل با این ویژگیها بیکار باشند. از طرفی شرایط استخدام و جذب نیرو هم به دلایل مختلفی براساس شایسته سالاری نیست، که خود باعث تشدید این معضل می شود. 

مرحله بعد که انسان باید انتخاب کند، پیدا کردن شریک زندگی اش است. مجموعه شرایط جامعه و تغییر تعریف زندگی باعث شده که هر جوانی در این مرحله در یک برزخ واقعی گرفتار شود. با کمال تاسف عده ای مجبور می شوند بین اصل ازدواج و مجرد بودن دست به انتخاب بزنند. کسانی هم که تصمیم میگیرند مجبورند بین عشق و درک متقابل و هم تراز بودن و هم عقیده بودن از یک طرف و ملاکهای ظاهری از طرف دیگر، یکی را انتخاب کنند. در صورت انتخاب دوم، یک عمر باید با کسی زندگی کند که موقعیتش را بیشتر از خودش خواسته است. 

موقعیت دیگری که خیلی از ما هر روز مجبور به انتخاب می شویم، انتخاب منافع شخصی خودمان  یا آینده جامعهاست. در یک جامعه سالم آینده افراد و جامعه به هم گره خورده است و هیچکس خود را بر سر دوراهی انتخاب خودش یا جامعه نمی بیند. اما متاسفانه شرایط امروز جامعه و نگاه فرد محوری و کوتاه مدت باعث شده است که افراد مجبور شوند دست به انتخاب بزنند. 

این موضوع باعث می شود که هیچ چیز سر جای خودش قرار نگیرد و حل مشکلات سخت تر شود. تنها راه برای حل این معضل این است ایجاد فرصتهای برابر همراه با شرایط رقابتی برای همگان فراهم شود.