مهدی فاتحی نیا

دیگران کاشتند و ما خوردیم و ...

یکی از مسائلی که در سیاستهای کلان مهم است داشتن یک برنامه بلند مدت و منسجم است. مجموعه شرایط جامعه ما باعث شده که بیشتر وقت خود را صرف رفع و رجوع مشکلات روزمره کنیم و کمتر به فکر آینده دور که خیلی زود میرسد باشیم.

به نام خدا

دیگران کاشتند که ما بخوریم ولی ما...

در گذشته های دور،  پادشاهی به قصد شکار از قصر خارج شد. همینطور با وزیر زیرکش  طبیعت اطراف هم نگاه می کرد و لذت می برد. ناگهان  پیرمرد گوژپشت و خمیده ای را دید که  مشغول حفر چاله ای است در حالی که نهال درختی کنارش قرار داشت نزدیک رفت و سلام داد. پیرمرد نگاهی به او انداخت و پاسخ سلامش را داد.  پرسید : ای پیرمرد چه کار می کنی؟ پیرمرد گفت : دارم زمین را می کنم می خواهم این نهال گردو را بکارم. پادشاه گفت  خودت بهتر می دانی که گردو حداقل شش الی هفت سال زمان می برد تا محصولش کامل برسد. پدر شاید تا آن وقت شما زنده نباشید که بخواهید از آن استفاده کنید. پیرمرد به پادشاه گفت : مگر ما کودک بودیم درختان گردو نبودند که ما بخوریم ، آن درخت ها را هم دیگران کاشتند و ما خوردیم ، حالا ما بکاریم، دیگران بخورند. این حکایت کوتاه و قدیمی  را خیلی از ما شنیده ایم و نشان از آن دارد که فکر کردن به آسایش نسلهای آینده در فرهنگ کهن ما وجود داشته است. اما متاسفانه در دوران معاصر این فرهنگ در جامعه ما کمرنگ شده است. این که چرا این اتفاق افتاده است؟ می­تواند دلایل مختلفی داشته باشد. یک دلیل آن برمی­گردد به سازو کار  انتخاباتی که در جامعه ما جا افتاده است. در هر انتخابات ملاک اصلی برای مردم اشخاص هستند و احزاب و برنامه ها در اولویتهای بعدی هستند. این موضوع باعث می­شود که فرد پیروز با فرصت کمی که در اختیار دارد به فکر اجرای برنامه هایی باشد که در کوتاه مدت جواب دهد و بعد از چهار سال به مردم بگوید که بنده توانستم تحولاتی ایجاد کنم.  در صورتی که بسیاری از طرحهای بنیادی حداقل ده سال یا بیشتر زمان می­خواهد تا به نتیجه برسد. دلیل دوم، افزایش ظاهربینی و خودبینی در فرهنگ عمومی جامعه است. به عنوان مثال اگر یک شهردار با صرف هزینه بسیار سیستم آب و فاضلاب را به روز کند، چون زیر زمین است و دیده نمی­شود کمتر به آن بها داده می­شود. اما اگر زیرساختها فرسوده باشد و شهردار اقدام به یک روکش آسفالت خوب کند و مقداری هم گل وگیاه بکارد، از نظر اکثریت یک مسئول کاری و دلسوز است. بحث بر سر این نیست که از بین  زیرساختها و  زیباسازی کدام مهمتر است، بحث برسر این است که، فرهنگ عمومی جامعه کدام یک را بیشتر قدر می­داند؟ این مساله باعث می­شود که جامعه ما تبدیل به یک جامعه کوتاه مدت شود و برنامه­های بلند مدت آن عملا اجرا نشود یا در حد ضعیفی اجرا شود. یک نمونه از این معضل سرنوشت سند چشم انداز بیست ساله است. سندی که با کار کارشناسی بسیار تدوین شد اما هیچ دولت یا طیف سیاسی حاضر نشد به طور جدی پیگیر اجرای آن شود. این موضوع باعث میشود که برخی مشکلات ما، مانند آلودگی هوا، تبدیل به یک چالش بلند مدت و مزمن شود.