مهدی فاتحی نیا

دانش آموخته دکتری اما سرگردان

در دو دهه اخیر پذیرش در مقطع دکتری سیر صعودی داشته که باعث شده با مشکل بیکاری فارغ التحصیلان دکتری مواجه شویم.

به نام خدا

یک واقعیت بسیار ساده اما تلخ

همه پدر و مادرها اولین روزی که فرزندشان به مدرسه می رود یک روز خاطره انگیز و مهم است. در آن روز آینده فرزندشان را در ذهن خود متصور می شوند. هر سال که می گذرد بیم و امید والدین بیشتر می شود. ورود به دانشگاه یک نقطه عطف در این مسیر است. از این مرحله به بعد دانشجو و پدر و مادرش انتظار دارند که بعد از چهار سال درس خواندن در یک جایگاه متناسب با رشته اش مشغول به کار شود. دوره کارشناسی که تمام می شود فرد در عمل با این واقعیت مواجه می شود که شغل مناسب با شرایطش وجود ندارد. پسرها برای ترس از خدمت سربازی و دخترها از ترس خانه نشینی و به امید تغییر اوضاع در سالهای بعد وارد مقطع ارشد می شوند و همچنان هزینه تحصیل و مخارج آنها بر دوش والدین است. بعد از سه سال همین داستان برای عده زیادی در مقطع دکتری تکرار می شود. افراد وارد مقطع دکتری می شوند و بعد از طی مراحل سخت به درجه دکتری می رسد. در این لحظه انتظار دارد که جامعه دوازده سال تلاش علمی اش در دانشگاه را قدر بداند و میوه سالها کار و تلاش خودش را بچیند. اما برای اکثریت آنها چنین چیزی اتفاق نمی افتد. در حالی که دهه بیست زندگی را سپری کرده و وارد دهه سی شده است با این واقعیت مواجه میشود که نه ازدواج کرده، نه شغل مناسب دارد و نه از دانش خودش می تواند استفاده ای بکند. در تمام این مراحل والدین با غصه و نگرانی که در درون خودشان می ریزند شاهد سپری شدن جوانی فرزندشان هستند، بدون آن که به آرزویشان دست یافته باشند. تعدادی به خارج از کشور مهاجرت می کنند و تعدادی به کارهای غیر مرتبط با تخصص خود مشغول می شوند و عده ای هم همچنان سرگردان می مانند. پیدا کردن مقصر این اتفاق هم دردی را دوا نمی کند. طبیعتا هر کسی در جایگاه خودش دارای مسئولیت است. طبیعتا من استاد دانشگاه و همکارانم هم به سهم خودمان مقصریم و نباید در گرفتن دانشجوی دکتری افراط می کردیم. دولت هم مقصر است که آموزش عالی را به صورت بی رویه گسترش داد. فرهنگ عمومی و میل به داشتن عناوین مانند دکتر و پشت میز نشینی هم تاثیر زیادی در به وجود آمدن این شرایط داشته است. هر چند آمار دقیقی در دست نیست اما برآوردها نشان می دهد که بین پنجاه تا هفتاد هزار فارغ التحصیل بیکار در کشور داریم. به عبارتی دیگر ما با صرف هزینه و وقت زیاد بین پنجاه تا هفتاد هزار نفر از افراد سالم، پرکار، با استعداد و با انگیزه جامعه را از چرخه فعالیت و تولید جامعه خارج کرده ایم. نظر شخص حقیر این است که داشتن منابع غنی معدنی و خام فروشی باعث شد که به نیروی انسانی خودمان به عنوان یک سرمایه ارزشمند فکر نکنیم و به این مصیبت دچار شویم. اگر می خواهیم آینده بهتری برای جامعه خود برسیم باید برای نیروی انسانی خود ارزش قائل شویم و اجازه ندهیم حتی یک نفر از استعدادهای جامعه هدر رود و بدون استفاده بماند.