یوسف علی نژاد

فراتضاد دوگانگی کلان

فراتضاد؛ دوگانِگی برجسته آنچه وضعیت کنونی را به چالش می‌کشد،چه نام دارد!؟ سرنوشت متولدین دهه شصت چرا تباه و فنا شد!؟

فراتضاد

اگر چه جامعه ما چون بدن یک انسان بیمار دچار تومور سرطانی فساد ساختاری،ناشی از فقدان  دانش عملی نزد صاحبین مناسد میباشد، و بلاشک چرخه محدودی از کسانی که خود را صاحب و وارث مطلق بر سرزمین ومردم آن می‌دانند،حال درمقام پاسخ نیز همین نوع جریان‌ها باید جوابگو چالشی باشند که حال و وضعیت کنونی را شدیداََ زیر سوال برده و بابت سیاست‌های غلط، نصفه،نیمه و اساساََ تصمیمات کلانی که امروز جامعه را رقم زده به کنش گری و مطالبه گری وا داشته ،آیا کسی می‌تواند در مورد آنچه امروز با نام ابرتهدید از آن یاد می‌شود،جوابی دارد؟ در مورد همان مصوبه و سیاست افزایش بی رویه و بدون حساب کتاب فرزند آوری که در بحبوحه بدو جنگ تحمیلی موجب متولدشدن عدد شگفت  9 میلیون نفر در کمتر از 5 سال و نیمه نخست دهه شصت شد، آری تحمیل جنگ خانمانسوز و بدون چشم اندازی که هیچ نقطه خاتمه را نمیشد برایش متصور شد،مسئولان ارشد را ترغیب کرد که همچنان با اتکا به همان نیرو انسانی،سیاست افزایش بی رویه جمعیت را به جامعه تزریق کنند،اگرچه این سوال پیش می‌آید که چگونه درآمدهای هنگفت فروش نفت خام در مقاطع قبلی، برای چاره جویی در سرنوشت توده عظیم 18 میلیون نفری متولدین دهه شصت که بیش از بیست و یک درصد از جمعیت کنونی جامعه ایران راشکل داده و عدد تٱسف بار نزدیک به حدود 10 میلیون نفر بیکار،مجرد،فاقد مسکن شغل بیمه درمانی و بدون پشتوانه مالی که اکنون در رنج سنی 34 تا 41 سال قرار دارند  بانی بروز برخی مشکلات عدیده برای نسل بعدی خود نیز شده اند، پذیرش واقعیت یعنی این که دولت حکومت جمهوری اسلامی هیچگاه پس از قطعنامه 598 سازمان ملل در 1368 طی 33 سال گذشته،اقدام محسوسی برای سروسامان دادن به سرنوشت واقعی طیفی که زیر آتش جنگ متولد شد،کودکی خود را در دامنه کوهها اطراف شهرهای مرزی،طی کرد،با استرس و نگرانی میان چادرها،سنگر و پناهنگاهها قد کشید، در نیمکت‌های سه و چهارنفره فاقد ابتدای ترین امکانات، تحصیل کرد، کتاب‌هایش را با یک کِش به هم گره زد چون کیف و کفش مناسب نداشت،ساعت 3 و 4 صبح برای خواندن دروس و امتحانات از خواب بیدار میشد،ساعتها در صف کوپن و خرید نفت در گالن 20 لیتری با فرغون و گاری وقت خردسالش به هدر رفت، هرگز سوار آن دوچرخه رویای نونهالی نشد،اگر چه تعداد اندکی خودشان که بزرگ شدند با حقوق خود در بزرگسالی آن رویا را جامه عمل پوشانند، اما اکثریت ازآن محروم بودند جز چند کارتون شرقی و ژاپنی آن هم از 14 اینچ تصویر سیاه و سفید، جز توپ دوتیکه پلاستیکی،هیچ سرگرمی نداشت، در خفقان و دوران سرکوب پساجنگ و میان جنگ سرد مدعیان کم دانشی که برای کسب کرسی و صندلی قدرت محلی، صدها دسیسه شوم و جنایت شنیع تجاوز به جان،ابرو و مال مردم را درنوجوانی با چشمان خویش تجربه کرد، و چون موشی آزمایشگاهی درمعرض آزمون و خطاهای مکرر، متعدد، متمادی و متوالی حکومت نوپایی قرار گرفت که هنوز دست از سر این فرزندان پاک ومعصومی که اکنون در آستانه چهل سالگی،همگی بلاستثنا فاقد کمترین امکانات اولیه معیشتی، شاهد مرگ پدران مادران خود مقابل چشمانشان بودند که بخاطر خانه نشین شدن آنها، دق مرگ شدند،خون دل خوردند و داغ دل دیدند، اگر زندگی زمینی و فانی فقط درد و سنت الهی بود، بلاشک و بیقینا تقدیر متولدین دهه شصت در ایران اسلامی، سراسر مشقت، درد و رنج و جور برای این طیف بیگناه بوده و اکنون به نظر می‌رسد، حکومت مهر انقضاء خودرا بر سرنوشت تحمیلی این افراد بخت برگشته زده و هیچکدام از حقوق ذاتی بحق آنان درقانون اساسی ادا نشد،با تمام اوصاف و تمام ظلمهایی که به این گروه شد، گروهی که برای شهید شدن آنها را به دنیا آوردند،اما از بخت بد، جنگ تمام شد و کسی دیگر حال آنها را نپرسید،قطع به یقین بالادستیها خوب آگاه به اوضاع کشور بوده و هستند و اینکه در اوایل دهه هشتاد و پس از پایان دوره 12 ساله تحصیلی متولدین دهه شصتی با ظهور دانشگاه آزاد و بسط دادن مراکز عالی تحصیلی شروع به فرستادن آنها پی نخود سیاه کرد، چرا که عملاََ  هیچگاه کشور،سازه و ساختار جذب این همه فارغ التحصیل را نداشت، درواقع پس از تلف شدن دوسال دیگر از دوران عمر بیهوده این طیف در طی کردن خدمت سربازی ، 4 سال نیز آنان را با دانشگاه مشغول کردند و اتفاقا مبلغ کلانی نصیب دولت شد، در قبال دادن مدارک بی ارزش تحصیلی که به درد جرز لای دیوار هم نمی‌خورد،و اکنون پس از اتمام تحصیل و نبود فرصت شغلی،15 سال دیگر به خانه نشینی آنان اضافه شد تا امروز و در برگشت ورق روزگار، حداقل بابت این تورم و گرانی و هرج و مرج، خداوند را شاکر و سپاسگذار باشند که همچنان مجرد هستند و دِین و گناه دیگری بر گردن آنها نیفتاده، البته که خداوند در قرآن کریم فرمودند،شما آن طناب اتصال را ول نکنید، من با شما هستم و چنان مقدرات هستی را نهایتاََ به سمت شما میچرخانم که همه بشریت انگشت به دهان بمانند، آری مگر غیر از اینست که شما را از آبی جهنده، فرومایه و پست اعتباری بخشیدیم، تا آنگاه که به خود مغرور شدید و مال و قوم شما توان حفاظت از شما را نداشت به اصل خود رجوع کنیدخواهبد دید که بازگشت به خانه اول و به نزد ما خواهد بود، بدین سان حساب شما نیز بیقیناََ با ما خواهد بود، بترسید از خدا که هرچه بترسید کم است و کم،،،

اللهم عَجِلْ وَللیِّکَ الْفَرَجْ. یا مهدی ادرکنی