منصور صیفی آباد شاپوری

شعر نو در زبان پارسی گونه ای از شعر ...

شعر نو در زبان پارسی گونه ای از شعر است که همچون شعر کهن دارای وزن و عروض و قالب نمی باشد. سرآغاز این شعر را سروده های علی اسفندیاری (نیما یوشیج) در مجموعه ای به نام افسانه می‌دانند. پروردگار یکتا روح او را قرین رحمت خویش کند.

من خجل از خویشم

 

حزب من، گر پرسی

مردم ایران است،

 دین من، کودکی است فال فروش

دسته ای فال به دست

پیکری کوچک و زار

تکیه اش بر دیوار

کف یک کفش ترک

کفش دیگر سوراخ

جامه ای، مندرس و پهن و فراخ

زیر پایش یخ و سنگ

بی رمق از سرما

رنگ دستان ضعیفش

چه سپید

زیر چشمان سیاهش

چه کبود

با نگاهی بی روح

او به من می نگرد

من خجل از خویشم

 

مذهبم، را تو بدان

پیرمردی است نحیف

مو سپید و لرزان

کمری خم شده از بار گران

پر و لرزان

دو چشمش از اشک

او به من می نگرد

شرم دارد که بگوید آقا!

کمکم کن که من بیمارم

من خجل از خویشم

 

همه ی باور من

زن پیری است فقیر

بیوه و بی کس و کار

کار صبحش هر روز

از همه رهگذران

قیمت نان و نمک می پرسد

او دگر هیچ نمی داند چیست

پلو و گوشت و شاید ماهی

مرغ بی پر اما

سالیانی است که از سفره ی او

پر پرواز گشوده است،

رفته است

وعده ی شاهانه اش

پای مرغ است و پیاز

من خجل از خویشم

 

من و آن کودک فال فروش

دست آن

پیر دوتا مان در دست

با همان

پیرزن زار و فقیر

همگی

ناظر یک بازی خوب

بازی احزاب است

ثمرش باخت ندارد اما

ما چه بد باخته ایم

من خجل از خویشم

منصور صیفی آباد شاپوری- زمستان 98