س. اکبری

مصاحبه باخانم اکبری درجریان زلزله سرپل ذهاب

گفتگویی صمیمی با خانم دکتراکبری روانشناس و خییری که اکثر مردم زلزله زده سرپل ذهاب به نوعی از خدمات مالی و روان درمانی ایشان بهره گرفته اند.

✍ گفتگویی صمیمی با خانم دکتراکبری روانشناس و خییری که اکثر مردم زلزله زده سرپل ذهاب به نوعی از خدمات مالی و روان درمانی ایشان بهره گرفته اند. مریم اکبری هستم. قبل از اینکه یک روانشناس باشم با افتخار ژورنالیست و خبرنگارم. شروع فعالیتهای بنده در مناطق زلزله زده خصوصا شهر سرپل ذهاب از آذرماه 96 بصورت داوطلبانه و به کمک عده ای از افراد بومی معتمد شهر بود. ابتدای زلزله شرایط شهر بسیار آشفته و مغشوش بود هم بخاطر سردرگمی مردم و هم بخاطر ورود قشرهای مختلف از امدادرسانان، بنابراین کار روانشناسها زیاد تو چشم نبود. در آن روزهای آغازین نیاز اصلی مردم در سرمای سخت آبانماه که بدون سرپناه و لباس و آذوقه بودند قطعا نیاز روانی نبود و واکنش افراد بعداز اصابت واقعه، جنبه قهرمان گرایی و امدادرسانی داوطلبانه بود. خب بنده هم حسب وظیفه اخلاقی انسانی و حرفه ای خودم درکنار سایر بزرگواران وارد عرصه خدمات امدادی شدم. حسب اعتمادی که دوستان قدیمی به بنده داشتن اقلام مورد نیاز مردم را طبق اعلام نیاز برای ما ارسال میکردند و بنده هم طبق آمارمیدانی که تهیه میکردیم کار توزیع را شبانه روز انجام میدادیم. اولویت ما جهت رسیدگی به افراد نیازمند، بچه ها و سالمندان ، بیماران و بانوان حامله بودند. اقلام توزیعی ما آن زمان شامل مواد خوراکی ازجمله بیسکویت، شیرهای پاستوریزه، آب معدنی، خرما، نان، البسه گرم زنانه و بچگانه، پک بهداشتی بانوان، شیرخشک و پوشک ولباس نوزادی، پتو و داروهای معمولی مثل سرماخوردگی و کاهش درد بود. وسعت فاجعه به قدری زیاد بود که گاها برای توزیع، معادلات ما بهم میخورد و با سیل عظیمی از درخواستهای مردم مواجهه میشدیم و برایمان سخت بود که بتوانیم طبق برنامه ریزی پیش برویم. در عین خستگی مفرط و رویارویی بسیار گسترده مردم خشمگین و مصیبت زده، ضرورتا با رویی گشاده و آرامش بخش موقعیت را کنترل میکردیم. خییرین بسیار زیادی از سراسر ایران به سرپل ذهاب وارد شده بودند و اقلام آورده خود را توزیع میکردند. حتی یادم می آید که در اثر مصرف اغذیه های آماده و بطریهای آب معدنی توسط مردم، انباشتهای زیادی از پس ماندها در جابجای شهر دیده میشد و ما یک فازهم به جمع آوری آن انباشتها پرداختیم. سوالی که اون روزها ذهن اکثر مارا دربر گرفته بود شاید این بود که با وجود بلایای پیش آمده مشابه در گذشته همانند زلزله بم و رودبار و کسب تجارب از گذشته، چرا مسئولین کشوری و محلی نتوانستند سریعا در عرض یکی دو ماه اول اوضاع را کامل مدیریت کنند تا مردم حداقل دغدغه تلاش برای کسب مایحتاج اولیه جهت زنده ماندن را نداشته باشند. چهره های ناخوشایندی بعضا از توزیع اقلام از روی کامیون میدیدیم که بسیار تاسف بار بود و کرامت و شان انسانی را به چالش میکشیدند. هلال احمر اقدام به توزیع چادر و پکهای غذایی هفته ای نمود و فعالیت ماهم مطابق با نیاز مردم تغییر نمود. هیتر، فرش، موکت، چراغهای اضطراری، پتو و پکهای مواد غذایی شامل خشکبار حبوبات روغن تن ماهی قندوشکروچایی و امثال اینها را تهیه و توزیع نمودیم. درحین سرکشی چادر به چادر سطح شهر و روستاها متوجه بروز مشکلات روحی روانی مردم شدم چون طبق زمانبندی طرح p.t.s.d و ورود به ماه دوم و سوم زلزله، اشراف و آگاهی به عمق فاجعه باعث پدید آمدن مشکلات عدیده روحی روانی شده بود. زمان آن رسیده بود که مطابق با وظیفه حرفه ایم به خدمت می پرداختم. شروع کار روان درمانی ام با انجمن مشاوره ایران مستقر در شهر بود وهمزمان به امدادرسانی هم میپرداختم. بالغ بر 180 روستای تحت شعاع زلزله را جهت رسیدگی به مشکلات مردم رفتم و تا حدممکن به موارد مختلف رسیدگی میکردم. الان گاهی فکرمیکنم که توان و انرژی که در آن مدت مرا سرپا نگه میداشت، نیرویی الهی و ماورایی بود وگرنه یک انسان چقدر تحمل نخوابیدن و تلاشهای شبانه روزی امدادی میتواند داشته باشد. دیدن درد و رنج مردم مصیبت زده بسیار دردناک است و گاهی در جایگاهی قرار میگرفتیم که حتی بادیدن و تجربه واقعی و ملموس آنهمه درد، دچار افسردگی موقت میشدیم ولی باز وقتی اشتیاق و طلب نیاز مردم را میدیدم انگار جان تازه ای برای تلاش بیشتر میگرفتم. به یاد دارم که یکی از دوستان همکار یک مورد بسیار حاد را به بنده ارجاع دادند و بعد از چندجلسه مشاوره، به حدی در روحیه خودم تاثیر سوءی گذاشت و انرژی ام را گرفت که به ناچار حدود 10 روزی سرپل ذهاب را ترک کردم تا بعد از بازیافت انرژی مجددا برگردم. انصافا جا دارد از فرماندار وقت آقای مهندس سنجابی تشکر کنم که تمامی ارجاعات مربوطه و نامربوطه را با طمائنینه وصبر میپذیرفتند و اقدام لازم را صادر میکردند. ایشان نماد یک مسئول واقعی دلسوز و فروتن و مردم دار بودند. فاز بعدی اقدامات بنده در زمینه تهیه و توزیع کانکس اسکان و کانکس سرویسهای دستشویی و حمام بود. افراد نیازمندی که شناسایی میشدند طبق اولویت، توزیع کانکس داشتم و موارد معرفی شده را بعد از تحقیق و تشخیص، اقدام مینمودم. مسلما کودکان، افرادسالخورده، بانوان حامله و افرادبیمار در اولویت بنده بودند و با وسواس خاصی سعی در رعایت موارد داشتم. با عنایت خدا و لطف حاج آقا بی آزار 2000 عدد کولر آبی کانکسی تهیه کردم. در زمانهای خاص مثل شب عید و شب یلدا بیش از 10 تن آجیل توزیع داشتم. در لابه لای شرح حال کیسهای مشاوره، افرادیکه بیمار بودند را ارجاع میدادم به دوستان پزشک جهت رفع مشکلات، افراد دیابتی شناسایی شده را تا یکسال اول با کمک دوستان پزشک خییرم انسولین رایگان ارائه دادیم. همچنین بیمارانی که داروهای خاصی را مصرف مینمودند تا حدامکان داروهای موردنیاز رایگان را توزیع میکردم. مورد دیگری که مصرانه پیگیری نمودم جنبه اشتغال بوده و هست. در مواجهه با افرادیکه دچار استرس یا افسردگی یا پرخاش میشدند به اعتقاد من باید مشغول به کار میشدند تا در طی اشتغال فیزیکی، فراغت فکری حاصل میشد. ابتدا روی چندین گزینه این امر را پیاده نمودم و با راه اندازی کارگاه گلسازی و خیاطی در وسعت کم، به نتیجه رسیدم. چندین مورد کیس خودکشی بودند که در وضعیتهای اورژانسی به بنده ارجاع داده شدند و حالا بحمدالهی همگی با توان وانگیزه بالا به زندگی برگشتند و صاحب کسب وحرفه شدند چون از صفر تا صد همه اینها را همراهی نمودم. درقدم بعدی جهت اشتغال بانوان خودسرپرست و بدسرپرست اقدام نمودم. چند مورد تهیه و اهداء جهیزیه به تازه عروسان مطابق با شرایط واجب داشتیم. مورد دیگه از افتخارات بنده اهداء مصالح ساختمانی به افراد نیازمند بود. پس از گذشت یکسال و نه ماه از ابتلای تلخ زلزله، کماکان خدمات روان درمانی چه بصورت حضوری گاها و غیرحضوری دائما ارائه دارم و تا حد ممکن و در حد توان، سایر خدمات مالی را کماکان به مردم شریف زلزله زده دارم. خاطرات تلخ وشیرین آن روزها آنقدر زیاد است که در طاقت این فضا و زمان جهت بیان آنها نمی گنجد اما آنچه که با افتخار بیان میکنم اینست که اوج همدلی و انسان دوستی را در زلزله سرپل ذهاب دیدم و باید در برابر شعور و عظمت مردم ایران سرتعظیم فرود آورد که حتی از لباس تن و نان سفره خودشان برای مردم زلزله زده و سیل زده گذشتند. درپایان باید به پاس احترام از دوستان بزرگواری نام ببرم که هرچند تمایلی به بردن نامشان ندارند و سعی در گمنام بودن دارند اما به اعتقاد من کارنیک را باید جار زد. سرکارخانم مهندس خسروی، خانم دکترمهناز مشایخ، آقایان : دکترعلی حکیمی، نماینده محترم خرمشهر آقای سامری، آقای دکتر فردوسی، آقای جلال مولایی، آقای حشمت جاسمی، آقای مقدسی، مهندس علی ملک حسینی، همکارگرامی آقای حاج اکبر یاری و همه دوستان نیک کردارم در سرپل ذهاب. انشاءالله دیگر هیچوقت در هیچ کجای دنیا شاهد چنین حوادث تلخی نباشیم و به زودی شکوه و دوره طلایی ایران زمین را بیشتر از پیش نظاره گر باشیم.