مرز نشیان؛ خیلی دور، خیلی نزدیک
کامل دلپسند
مهمترین جناح در توسعه، آبادانی و پیشرفت مناطق مرز نشین خود مردم هستند. مردم، از یک طرف با تقویت فرهنگ و روحیه مطالبهگری خود باید هم از نمایندگان و هم از مدیران و مسئولان محلی بخواهند که در راستای ارتقای سطح رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی آنها گام بردارند. از طرف دیگر، باید به این باور برسند
کشور ایران با داشتن هزاران کیلومتر مرز مشترک با کشورهای همسایه، دارای شهرها و روستاهای بسیاری است که در خطوط مرزی قرار داشته و با مسائل و مشکلات و دشواریهای خاص خود دست و پنجه نرم میکنند. لازم به گفتن نیست که اکثر غریب به اتفاق مناطق مرزی به ویژه در استانهای کردنشین از نظر میزان توسعه یافتگی محروم به شمار میروند. درواقع، این مناطق از بسیاری از زیرساختهای اولیه و ملزومات و ضرورتهای رشد، توسعه و پیشرفت محروم هستند.
اغلب، از این مناطق به غلط با نام «مناطق دورافتاده» یاد میشود؛ غلط از آن جهت که فاصله هر مکانی را به نسبت مکانی دیگر میسنجند. بنابراین، دوری و نزدیکی یک مکان(مثل یک شهر یا روستا) همیشه در مقایسه با یک مکان دومی مشخص میشود. از این رو اگر در شهری مثل پیرانشهر زندگی میکنیم سایر مناطق کشور به نسبت فاصلهشان با این شهر دور یا نزدیک به شمار میروند. و یا اگر در شهری مانند چابهار در استان سیستان و بلوچستان قرار بگیریم سایر نقاط کشور به نسب فاصلهای که با این شهر دارند ممکن است دور یا نزدیک خوانده شوند. از این رو آنچه در واژه و کلمه «دورافتاده» نهفته است نه معنای ظاهری و جغرافیایی آن که مفهوم و مضمون اقتصادی و اجتماعیاش است. از نقطه نظر توسعه و پیشرفت، شهری مرکز و محور قرار میگیرد و سایر مناطق به نسبت برخورداری از شاخصهای توسعه و پیشرفت با آن مقایسه شده و در این میان از مناطق محروم همیشه به عنوان مکانهایی دور افتاده یاد میشود.
در ایران، تهران این وظیفه و محوریت را به عهده دارد. تهران جایی است که بیشترین جمعیت، بیشترین کارخانه، بیشترین سرمایه گذاری، بزرگترین بازار و دهها و بلکهصدها مورد دیگر از این «ترین»ها را در خود جایی داده است. با این حساب طبیعی به نظر میرسد که مرکز ثقل کشور به شمار رفته و هرگاه بخواهند شهری و یا روستایی از مناطق مرزی را خطاب قرار بدهند میگویند فلان شهر یا فلان روستا و حتی فلان استان دورافتاده است.
اما، سؤال این است که چرا باید چنین باشد؟ برای مثال چرا بایداکثر قریب به اتفاق روستاها و شهرهای کردنشین و از جمله پیرانشهر و سردشت دورافتاده به شمار آیند، درحالی که نباید چنین باشد.
واقعیت این است که این معضل، در اصل در برنامههای توسعهای ریشهدارد که قریب به هفتادسال گذشته در ایران پیاده شده است. در این مدت همه چیز در تهران و تعداد انگشت شماری از دیگر شهرهای کشور خلاصه شده است. انگار برای مرزها جز واردات کالا و یا خروج و ورود مسافران وظیفه دیگری در نظر گرفته نشده است. البته در این مورد نیز همه مرزهای کشور از موقعیت یکسانی برخوردار نبوده و برخی، از برخی دیگر مهمتر در نظر گرفته شدهاند.
برای مثال، مناطق مرزی در استانهایی مانند کردستان و آذربایجان غربی در اکثر برنامههای توسعه مورد غفلت واقع شدهاند. این غفلت بیش از همه ناشی از ضعف تخصص، تفکر ضعیف و تا حدود زیادی غلط مدیریتی، بیبرنامگی و یک نوع مرکزگرایی مسلط در همه برنامهها و سیاستگذاریها، به ویژه سیاستهای اقتصادی است.
اگر هم در جایی برنامهای ارائه شده و یا بودجهای اختصاص یافته است، به دلیل ضعفهای مدیریتی نتیجه دلخواه حاصل نشده و به نقطهای رسیدهایم که اکنون ایستادهایم.
سؤال دیگری که ذهن ما را به خود مشغول میکند این است که چه باید کرد؟ چکار کنیم که دیگر «دور افتاده» نباشیم. بدون شک از سه جهت باید اقداماتی اساسی صورت گیرد.
قبل از هرچیز نمایندگان مناطق مرز نشین در مجلس شورای اسلامی در چارچوب وظایف قانونگذاری و نظارتی خود میتوانند بسترهای لازم را برای ارتقای سطح توسعه و پیشرفت این مناطق فراهم کنند. در جهتی دیگر مدیران و کارگزاران حاکمیتی در نهادهای مختلف دولتی وظیفه سنگینی از این نظر بر عهده دارند.
هر دو گروه باید تلاش کنند تا زیرساختهای لازم جهت استفاده از ظرفیتهای بومی فراهم شود. آذربایجان غربی و از جمله سردشت و پیرانشهر از چند نقطه قوت برخوردار است: قبل از هر چیز، موقعیت مرزی این مناطق ظرفیت کم نظیری از نظر توسعه اقتصاد پایدار مرزی به شمار میرود. دومین مورد و شاید یکی از مهمترین عوامل ظرفیت بالای گردشگری در این مناطق است. اقتصاد گردشگری جزو پایدارترین اقتصادها در دنیا به شمار میرود و سردشت و پیرانشهر از این نظر جزو مناطق کم نظیر کشور هستند. جاذبههای طبیعی، «خاص بودگی» فرهنگی و بازارچههای مرزی میتوانند سالانه مسافران زیادی را جذب کنند. واقعیت این است که اشتیاق فراوانی در میان مردمان سراسر کشور برای دیدار از مناطق و شهرهای کردنشین وجود دارد. در صورت فراهم بودن زیرساختهایی مانند جاده، هتل و غیره میتوان امیدوار بود که از طریق اقتصاد گردشگری گامهای مهمی در راستای تحقق پایداری اقتصادی برداشته شود. بدون شک باغداری، کشاورزی، دامداری و موارد دیگری نیز هستند که ظرفیتهای اینمناطق به شمار میروند.
واقعیت این است که این مناطق از نظر برخورداری از ظرفیتهای توسعه و پیشرفت به هیچ عنوان «دورافتاده» نیستند.به عبارت دیگر نه تنها از سایر استانهایی که در همه برنامههای توسعه در مرکز توجه قرار داشته و همواره سهم قابل توجهی از بودجههای سالانه را به خود اختصاص دادهاند، چیزی کم ندارند بلکه از بسیاری جهات از آنها سرتر نیز هستند.
در نهایت اینکه، سومین و مهمترین جناح در توسعه، آبادانی و پیشرفت مناطق مرز نشین خود مردم هستند. مردم، از یک طرف با تقویت فرهنگ و روحیه مطالبهگری خود باید هم از نمایندگان و هم از مدیران و مسئولان محلی بخواهند که در راستای ارتقای سطح رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی آنها گام بردارند. از طرف دیگر، باید به این باور برسند که تا زمانی که مشارکتی فعال در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نداشته باشند نمیتوان انتظار معجزه داشت. بار توسعه و آبادانی مناطق مرز نشین همیشه بر دوش مرزنشینان خواهد بود.